"شهر اسلامی"، فراتر از "شهروند"، شهر "برادران و خواهران" (هرجهادی بدون "جهاد اخلاقی"، شکست میخورد)
نشست (هدف "جهاد"، صلح و آرامش و برابری است) _ مشهد 95 {اندیشه های آسمانی}
بسمالله الرحمن الرحیم
شما تصور کنید شهر اسلامی به لحاظ روابط انسانی، عاطفی، همه همدیگر را دوست داشته باشند، محبت، اخلاق، تواضع، یعنی هیچ کس نه بر زبانش بلکه در دلش هم خطور نکند که من از بقیه مهمتر هستم چنین بیندیشد و هم با زبان و هم با رفتارش اظهار کند که من کوچک همه هستم. امام سجاد(ع) میفرماید مومن کسی است که وقتی صبح از خانه بیرون میآید هرکس را ببیند بگوید این از من بهتر است. این علامت مؤمن است. حالا اگر شما اگر آیات و روایات اهل بیت(ع) و سیرهشان را کنار هم بگذارید میبینید اگر این شهر و تمدن اسلامی درست بشود خودش بهشت روی زمین است چون میگویند در جامعه دینی مردم به هم دروغ نمیگویند، کینه ندارند، همدیگر را میبخشند همه اینها در روایات ما مکرر ذکر شده است یکدیگر را عفو میکنند و میبخشند. انتقامگیر نیستید. بر هم آسان میگیرند. یا تقریباً از همه اهل بیت(ع) نقل شده قبل از همه پیامبر(ص) و تقریباً اغلب انبیای بزرگ گفتند ملاک اخلاق اسلامی چیست؟ فرمودند این که هرچه برای خودت میخواهی برای همه بخواهی و هرچه برای خودت نمیخواهی برای هیچ کس نخواه. همین یک اصل را اگر بتوانیم عمل کنیم زندگیهای ما زیر و رو میشود. این طلاق و پروندههای دعوا، چکهای برگشتی، کلاهبرداری منتفی میشود. چرا طلاق؟ برای این که به همین یک اصل که گفتند عمل نکردیم.
اینها را از این جهت توضیح دادم که وقتی صحبت از مبارزه میشود یک تصور در ذهنمان نیاید که مدام اضطراب و دشمن دشمن است پس ما چه زمانی زندگی کنیم؟ جواب این است که هدف آن است. جهاد که در همه ابعاد خود مطرح میشود برای رسیدن به آن نوع زندگی است. با چه کسی جهاد میکنید؟ با دشمنان آرامش. دشمنان آرامش چه کسانی هستند؟ بزرگترین دشمن آرامش درون تک تک خود ماهاست. هوای نفس ما و آن دیکتاتور درون من که مدام به من میگوید تو باید بهتر از هم بخوری، تو باید بالاتر از همه باشی، بقیه را له کن. هر کاری از تو برمیآید برای کنار زدن دیگران و برای بلعیدن حق دیگران انجام بده، تو خوش باش، بقیه به درک. هوای نفس که میگویند بر آن مسلط بشوید تقوا یعنی مدیریت یک چنین جانوری وحشی که درون تک تک ماها هست. همه ما دیکتاتور هستیم اتفاقاً دیکتاتور هستیم و بالقوه عادل و عدالتخواه هستیم تهذیب نفس یعنی این دیکتاتوری که درون تک تک ما هست آن شاه و فرعون و آن آمریکایی که به او مرگ بر آمریکا میگویید آن مرگ بر آن فرعون اصلی آن فرعونی است که درون ماست. پیامبر(ص) فرمودند «أعدا عدوّک» خطرناکترین دشمن تو «التی بین جنبیک» آن کسی است که در سینه خودت پنهان است و درون توست همان که مدام به تو میگوید بقیه را ولش کن خودت را بچسب! بقیه را بقاپ، حقشان را بقاپ، سهمشان را بردار. دروغ بگو، خیانت کن، خیانت جنسی،خیانت اقتصادی، خیانت سیاسی، وضع خودت را در دنیا روبراه کن بقیهاش را رها کن. هوای نفس یعنی همین. یعنی خیانت به خدا، خیانت به خلق، و در واقع خیانت به خود. این تعبیر خیانت به خود در قرآن آمده است که انسان در درجه اول به خودش خیانت میکند. خدا میفرماید هرجا میخواهید کلاه من (خدا) را بردارید «یخادعونالله» فکر میکنید با من هم میتوانید سر شوخی را باز کنید حواستان باشد اگر با من سر شوخی را باز کنید «مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین» من از همه شما نقشهکشتر هستم و بیشتر این کارها را بلد هستم با من سر شوخی باز نکنید بخواهید من را فریب بدهید کاری میکنم با سر، خودت، خودت را زمین بزنی. من از همه شما نقشهکشی مکر را بیشتر بلد هستم و امکان آن را به شما دادم. با من؟ «الذین یخادعونالله» بعد میفرماید «وما یخدعون الا انفسهم» فریب نمیدهند الا خودشان را، داری خودت را فریب میدهی به خودت داری خیانت میکنی. زندگی جهادی، جهاد کبیر و جهاد اکبر، معنیاش این نیست که کل زندگیمان با دعوا باشد.
روشن باشد که هدف، یک جامعه بدون دعوا، بدون درگیری است منتهی چون در بیرون یک چنین وضعیتی مجانی به دست نمیآید باید هزینه بپردازی. اگر چشمانت را در خواب ببندی همین الآن آن وضعیت هست. چشمانت را باز کن بد نیست، چون ما در خواب نیستیم و باید در بیداری زندگی کنیم در بیداری میبینی که انواع و اقسام عوامل خوف و حزن، ترس، غم، ظلم، گرسنگی، شرک، کفر، خیانت همه هست مگر چشمانت را ببندی، چشمانت را که باز کنی هست. خود ما هم تازه در اینها شریک هستیم. منشأ بخشی از آن هم خود ما هستیم. خب حالا که اسلام میگوید هدف آن است اما در رؤیا زندگی نکنیم در واقعیت باشیم. چشمانت را باز کن. جامعه و تاریخ مثل طبیعت است. در طبیعت ما دلمان میخواهد که هوا همیشه معتدل باشد نه گرما بخوریم عرق بریزیم، نه سرما بخوریم، غریزه جنسیمان تحریک میشود فوری ارضاع بشود لذت آن را ببریم تا گرسنه میشویم بهترین غذاها جلویمان باشد همه که رد میشوند جلوی ما دولا و راست بشوند همه به ما احترام بگذارند دلمان میخواهد هیچ زحمتی برای هیچ چیز نکشیم و همه چیز آماده باشد. درست است؟ بله. این چیز خیلی خوبی است ولی این در بهشت خواهد بود، آنجا هست، اینجا نیست. اینجا در عالم طبیعت و ماده، برای کوچکترین دریافتی از طبیعت باید زحمت بکشی. غذا میخواهید باید زراعت کنی، آبیاری کنی، صبر کنی،آفتزدایی کنی، بروی ماهی صید کنی، شکار کنی، آتش روشن کنی، ادویه بیاوری، غذا بپزی، مزه کنی، توی جامعه بروی عرق بریزی، پول دربیاوری، نان بخری. تمان این کارها برای لذت غذا خوردن انجام میشود که لذت غذا خوردن بین ده دقیقه تا یک ربع است! برای همین دقیقه یک ربع باید این کار را بکنی و این همه زحمت بکشی که این لذت باشد و این لذت را گذاشتند برای این که تو غذا بخوری. اگر این لذت نبود ما اصلاً غذا نمیخوردیم و میمردیم. یک روایت از حضرت امیر(ع) است که میفرماید این لذت وسیله است نه هدف. خدا این لذت جنسی را گذاشته که انسانها ازدواج کنند تشکیل خانواده بیاورند بچه بیاورند و الا ازدواج نمیکردند. اگر شهوت نبود اصلاً این کارها نمیشد آن لذت شهوت است که باعث میشود تو ازدواج کنی بچه به دنیا بیاوری. بعد در دیدن کودک، باز لذتی گذاشت که آن بچه با مشکلاتی که دارد ادارهاش کنی. زیرش را پاک کنی، شبها بیداری. همه اینها برای چیست؟ بعضی اوقات پدر و مادر از خوشحالی مست میشوند میگویند دیدی چه کار کرد؟ دیدی چه صدایی درآورد. بچه از پایینش هم صدا دربیاورد اینها خوشحال میشوند! یعنی هر صدایی از هر طرف از بچه بیرون بیاید پدر و مادر لذت میبرند و عشق میکنند. خب خدا این لذت را گذاشته است. دارد زیر بچهاش را پاک میکند بوی بد، زحمت ولی قربان صدقهاش هم میرود. خب ببین خدا چه کار کرده؟ کلاه ما را برداشته، لذتی در این کار گذاشته که تو حاضر شوی بچه به دنیا بیاوری و ازدواج کنی. حضرت امیر(ع) میفرماید اگر لذت غذا خوردن نبود هیچ کس هیچ چیز نمیخورد تا بمیرد. خوردن یک کار عجیب و غریبی است! خب این لذت وسیله است.
وقتی که این لذت هدف میشود یعنی میگوید هدف من کسب لذت به هر قیمت و به هر شکل است. انواع لذتهای جنسی. مدام لذتهای مختلف در خوردن، خوابیدن، شهوترانی، دیگر لذت هدف میشود و از آن لحظه به بعد زندگی از مسیر الهی – انسانیاش و از فلسفه خودش خارج میشود از پاشنه درمیآید همان لذتها کم کم رنجآور میشوند. پرخوری، شهوترانی بیش از اندازه، عیشطلبی بیش از اندازه، بعد میروید سراغ لذتهای بیش از نیاز که البته آن هم حرام میشود و کمکم لذتهای حرام. گناهان جنسی، گناهان در خوراک، در پوشاک، در رفتار، و بعد کمکم بیماریهای جسمی و از آن مهمتر بیماریهای روحی اخلاقی میآید وقتی که لذت که وسیله است هدف شد. لذت تا وسیله باشد واقعاً لذت است و به تعادل انسان کمک میکند. میگویند ثواب نماز آدم متأهل بیشتر از آدم مجرد است. یک نیاز جنسی در انسان هست که حواس انسان را پرت میکند و وقتی تعادل جنسی بهم خورد تعادلهای دیگر در بدن انسان و در ذهن انسان بهم میخورد. آدمی که متأهل هست و این نیازش برطرف شده که هم یک نیاز جنسی است و هم عاطفی است این که من تنها نیستم. بعد در زندگیاش هدف پیدا میکند آدم مجرد معمولاً برنامهای ندارد یک خوردن و خوابیدن خودم هست و آن هم هر کاری باشد میکنم اما وقتی که متأهل شد چه مرد و چه زن، احساس مسئولیت بیدار میشود خود این آدم را به لحاظ اخلاقی رشد میدهد و خود این جهاد است. خب اگر لذت هدف نباشد وسیله باشد تعادل ایجاد میکند.
جالا زندگی جهادی چه نقشی اینجا دارد؟ خود جهاد یعنی هر کار و تلاشی که برای رسیدن به نقطه تعادل در زندگی فردی و رساندن جامعه خودمان و اگر بتوانیم جامعه جهانی به نقطه تعادل صدور انقلاب یعنی همین، انقلاب برای همین است. امر به معروف و نهی از منکر برای همین است. برسیم و برسانیم و به یکدیگر کمک کنیم که همه با هم به نقطه تعادل برسیم یعهنی یک زندگی اسلامی که قرآن میفرماید: «لاتَظلمون و لاتُظلمون» نه به کسی ظلم کنید و نه اجازه بدهید کسی به شما ظلم کند. این هدف میشود.
منتهی این هدف همانطور که شما میخواهید در طبیعت غذا بخورید باید یک عالمه زحمت بکشید برای این که یک ربع لذت ببرید و بدنتان سیر بشود و نیازش تأمین بشود و غذایت را هم که میخوری باز عواقب دارد از سفره جمع کردن و ظرف شستن تا عواقبی که این غذا باید بالاخره دفع بشود. یعنی قبلش زجر و زحمت، بعدش هم زجر و تازه وسطش هم مشکلات دارد همه این کارها میشود برای این که به دنبال آن ده دقیقه غذا خوردن هستی، آن ده دقیقهای که میخواهی درد گرسنگی را تحمل نکنی. خب این را خداوند گذاشته که بدن حفظ بشود و بتواند در دنیا ادامه حیات بدهد. منتهی برای چه ادامه حیات بدهد؟ هدف حیات چیست؟ حیات هدف مادی خودش نیست.
ببینید فرق فرهنگ و تمدن اسلامی و مادی این است که در آن نگاه، در آن نوع توسعه و پیشرفت میگویند زندگی برای زندگی، زندگی برای لذت، در این دیدگاه اسلامی میگویند زندگی برای رشد. لذت در خدمت رشد. لذا هر لذتی انسانی نیست. لذت حلال و حرام داریم در آن تفکر لذت حلال و حرام نداریم لذت، لذت است چون خودش هدف است. لذا زندگی مادی شما احتیاجی به جهاد ندارید خودت را ول کن و رها کن. هر کاری دلت میخواهد بکن، هرچه دلت میخواهد بگو. لیبرالیزم یعنی همین. لیبرالیزم به معنی آزادی نیست بلکه اصالت اباحهگری است اصالت لذت. این تفکر مادی میشود. نوع کمونیستیاش هم یک جور دیگر میشود. اصالت لذت جمعیتر است. این Individuel ایندیویجوآل است آن کالکدیو Collective است. این فردی است آن جمعی است ولی هر دو یک چیز را هدف گرفتهاند و هر دو انسان را فقط حیوان فرض کردهاند. خب این جواب پاسخ اول که زندگی یعنی چی؟ زندگی جهادی یعنی تلاش برای رسیدن و رساندن دیگران و رسیدن و رساندن خود به دیگران به یک زندگی متعادل آرام اسلامی که همه رابطهها با هم بر اساس محبت، اعتماد، لبخند، خدمت زندگی بدون ترس و غم تا جایی که میتوانید. منتهی نمیشود چنین زندگیای را در دنیا که دار طبیعت است اینجا دار تزاحم است اینجا مدام در عالم واقع، منافع با هم تزاحم پیدا میکنند و همه را با هم نمیتوانید بدون مانع داشته باشید. آن در بهشت اتفاق میافتد برای آنهای یکه اهل بهشت هستند. اینجا هیچ وقت در روی زمین بهشت نمیتوان ساخت. اصلاً حرف انبیاء همین است که میگویند شما برای لذت بردن به دنیا نیامدید. لذت وسیله است نه هدف. اینجا برای رشد و برای تکامل آمدیم. آن لذتی که میخواهیم بعداً در بهشت است. بعد آنجا چیزی خواهد بود که الآن خواب آن را هم نمیبینید. تصورش را هم نمیتوانید بکنید. سقف آرزوهایتان در بهشت کف واقعیت است یعنی آنچه شما تصور میکنید خیلی بیشتر است ولی برای این که به آنجا برسیم سیک زندگیمان توأم با یک تلاش دائمی در همه عرصهها باشد. خب این اصل اول.
دوم؛ اصلاً زندگی بدون مبارزه و بدون جهاد نه امکان دارد نه وجود دارد اسلامیاش نه، غیر اسلامیاش. شما یک نفر را در دنیا نشان بدهید که صبح که از خواب بیدار میشود به فکر یک مبارزهای در یک موضوعی با یک کسی یا چیزی نیست. یک نفر را نشان بدهید. یک جامعه را نشان بدهید. همه در حال مبارزه هستند. صبح که از خواب بیدار میشود و میخواهد به بازار برود یک رقابت یک مبارزه است. حالا یکی این مبارزه را از راه نامشروع پیش میبرد یکی مشروع. پس زندگی بدون مبارزه و جهاد در عالم انسانی و بشری امکان ندارد. در غرب و شرق عالم جامعه اسلامی، غیر اسلامی، بیدین، مشرک، همه در حال مبارزه هستند هم فرد فرد دارند برای بقا و منافع خودشان مبارزه میکنند و هم خانواده خانواده، محله محله، قبیله، قبیله، شهر شهر، کشور، کشور، تمام عالم مشغول مبارزه هستند مبارزه با طبیعت، مبارزه درون جامعه با رقبایشان، مبارزه با جوامع دیگر، این سؤال اول است. سؤال دوم این بود که مدام میگویند جهاد جهاد، ما نمیتوانیم یک زندگی بدون جهاد و بدون دردسر را تحمل کنیم؟ جواب این بود که این جهادی که اسلام میگوید برای زندگی بدون دردسر است که در عالم طبیعت و جامعه و تاریخ برای رسیدن و رساندن به آن جامعه باید دردسر تحمل کنی. اصلاً وجود خارجی ندارد برای اوست. جنگ آن برای صلح است برای ایجاد امنیت است و الا اسلام اصالت جنگ نیست. اسلام میگوید یک نفر را بکشی انگار کل بشریت را کشتی. چطور این دین میتواند دین جنگ باشد. جهاد حتی جهاد نظامی، اتفاقاً ضد جنگ است. قرآن ضد جنگترین کتاب است چون جنگ خیلی چیز پلید و زشتی است. کشتن انسان، تجاوز به خانوادهها، تخریب خانهها. سوزاندن خانهها و مزارع. خراب کردن شهرها و آبادیها، پلها، کشتن انسانها و حیوانات، یتیم کردن بچهها. جنگ سراسر نکبت است. جنگ گناه کبیره است. خشونت گناه کبیره است اصلاً وقتی خدا آدم و حوا را خلق میکرد یک سؤالی برای فرشتهها پیش آمد گفتند این موجود خشن وحشی خونریز «یفسک الدماء» این اهل خشونت است چرا خلق میشود اصلاً خشونت دو چیز بود که آفرینش آدم را توسط فرشتگان مورد سؤال قرار داد که خداوند در دفاع از انسان با فرشتهها مناظره کرد. یکی «یُفسد فی الارض» گفتند انسان یک موجود اصلاحگر نیست بلکه تخریبچی است همه جا را تخریب میکند، تخریب کننده است، فاسد میکند. جامعه را فاسد میکند، طبیعت را فاسد میکند، دوم؛ خشونت، خونریز است اینها خون همدیگر را میریزند این موجود خونریز خشن چرا باید خلق شود. خداوند گفت این یک بُعد آن است بُعد آن را دیدید شیطان هم برای این که آن را دید گفت من این را سجده نمیکنم یک مناظره هم خدا با شیطان در دفاع از انسان دارد خدا هم با شیطان و هم با فرشتهها، با هر دو در دفاع از انسان مناظره میکند. دفاع از آفرینش آدم. به هر دو هم میگوید آن که شماها دیدید و دارید اعتراض میکنید و سؤال میکنید درست میگویید من تکذیب نمیکنم اما نتیجهای که میگیرید غلط است «إنی اعلم مالاتعلمون» یک بُعد دیگری در این موجود هست که او را لایق خلیفهاللهی میکند من میگویم به آن بُعد او سجده کنید به آن نفخه الهی و رحمانی. پس نگاه اسلام به انسان یک چنین نگاه باتکریم است. کرامت انسان اینجا معنی دارد. قداست حقوق بشر اینجا معنی پیدا میکند و مقدس میشود چون به خدا وصل است. هرچه به خدا مربوط است مقدس است. «تقدست اسمائه و صفاته و آلائه» خدا مقدس است، صفات خدا، افعال خدا، تمام عالم مقدس است چون همه اینها فعل خداست تمام جهان در نگاه قرآن مقدس است. همه جا و همه چیز مقدس است منتهی از بُعد ارتباط آن با خدا. خب انسان هم همینطور. انسان هم مقدس است
پاسخ دوم به سؤال این است که میگویید زندگی بدون جهاد و مبارزه، زندگی بدون مبارزه در دنیا و عالم طبیعت امکان ندارد همه در حال مبارزه هستند. حیوانات برای غذا برای جفتشان برای لانهشان، برای امنیت و بچههایشان. انسانها هم همینطور هستند صبح تا شب مردم در کل دنیا دارند چه کار میکنند؟ هم در خانهها تنش، بیرون خانهها هم تنش، مدام درگیری و مبارزه، برای چیست؟ دارند چه کار میکنند؟ یک مبارزه در جریان است منتهی این شده مبارزه بقاء، پس همه در حال مبارزه هستند. منتهی ما دو نوع مبارزه داریم. یک) مبارزه حیوانی برای بقاء. دو) یک نگاه هم نگاه اسلامی است میگوید همین مبارزه را مقدس و توحیدیاش کن. همین مبارزهای که در تلاش ظاهراً حیوانی برای معاش و برای جفت است و برای امنیت است همه اینها غرایز حیوانی است در ما هست در حیوانات هم هست در گیاهان هم هست دفاع از خود، کسب منافع، دفع ضرر. قرآن میفرماید انبیاء آمدند به تو بگویند همین را به یک مبارزه مقدس تبدیل کن همین مبارزهای که همه مشغول هستند و نامقدس است یعنی غریزی و طبیعی است و خودخواهانه است همین را به جهاد مقدس تبدیل کن. چطوری تبدیل کنم؟ یک) هدفهای متعالی برای آن تعریف کن. دو) روشهای درست برای آن تنظیم کن. یعنی مؤمن و کافر، تمام دنیا، دنبال رزق و روزی هستند. دنبال خانه، مسکن، شغل، فیش حقوقی، اضافه فیش حقوقی. دنبال همه اینها هستند منتهی دو جور است روش مشروع و روش نامشروع. حرام؛ خط قرمز انسانیت است. از این خط که رد شوی از انسانیت خارج میشوی مواظب باش که نیفتی. حرام و واجب خط قرمزهای انسانیت هستند. میگوید کرامتت را میخواهی حفظ کنی به این بایدها و نبایدهای اصول راهنما توجه و عمل کن. نه این که اگر من نماز نخوانم، روزه نگیرم، شراب بخورم، خیانت جنسی بکنم کلاه خدا را برداشتم به خدا صدمه زدم! نه بابا، انتحار کردی! خودکشی کردی و ساقط شدی. پس این هم نکته بعدی. همه در حال مبارزه هستند. شما یک زندگی بدون مبارزه در حیوانات و انسانها نشان بده. منتهی این مکتب توحید میآید میگوید این مبارزه انسانی باشد هم هدف آن، هم روش آن. بر اساس ارزشهای الهی باشد یعنی مثل یک انسان مبارزه کن نه مثل یک حیوان.
سؤال سوم؛ این تقسیم جهاد به کبیر و اکبر چیست؟ حالا جالب است جهاد صغیر نمیگویند بلکه قرآن میفرماید جهاد کبیر داریم و پیامبر(ص) صحبت از جهاد اکبر میکند. سؤال سوم: چرا جهاد اکبر جهاد اخلاقی است؟ یعنی جنگیدن با دشمن از ابوجهل و ابوسفیان تا معاویه تا یزید تا شاه، صدام، آمریکا، اسرائیل، انگلیس، اشغالگر، چرا مبارزه با اینها با همه سختیهایش این یک مبارزه کوچکتر و سادهتر و آسانتری از مبارزه است. مبارزه اخلاقی با خود و مدیریت خود و این که میگویند جهاد اکبر است یک معنیاش این است که سختتر است و یک معنیاش این است که مهمتر است هر دویش مهم است. این اکبر مهمتر بودن آن است. حالا سؤال این است که تمام جهادها از جمله جهاد کبیر با دشمنان خارج بیرونی، باید با جهاد اکبر گره بخورد یعنی هدف و بستر اصلی همه مبارزات در همه عرصهها هدف مبارزه اخلاقی با دیکتاتور درون خودمان است. این حرف خیلی فواید دارد. - همان نکتهای که عرض کردم - جنگ از جهاتی کثیفترین واقعه جهان بشری است انسان، انسان را میکشد! قتل از گناهان کبیرهای است که جهنم ابدی دارد. «العنف علی عبادالله» خشونت علیه بندگان خدا، پیامبر(ص) فرمودند در عرض شرک است. «الشرک بالله» شرک به خدا «والعنف علی عبادالله» و خشونت علیه انسان. و علیه همه موجودات. اینها گناهان کبیرهای است که بخشیده نخواهد شد مگر خدا این که خدا چه ارادهای بکند اما همین جنگ که از آن طرف جبهه، کثیفترین بُعد بشر است از این طرف جبهه که به آن نگاه کنید یعنی از طرف مظلوم، از طرف مدافعان حق همین جنگ مقدسترین عمل و با شکوهترین عمل میشود. چون جنگ دو طرف دارد یک طرف آن جنایتکار است جنگ از آن زاویه کثیفترین فعل است. اصلاً شروع جنگ جنایت است قبل از این که کسی را بکشید ولی از این طرف جبهه، از طرف مظلوم و دفاع از حق، دفاع از توحید و عدالت، این مجاهد فیسبیلالله میشود و همین جنگ در یک معرکه است به آن طرف نگاه کنید کثیفترین عمل و شیطانیترین عمل است ولی از این طرف که نگاه میکنید رحمانیترین و الهیترین عمل است آن وقت خدای مقدس و منشأ قداست میفرماید که قسم به نه مجاهد، قسم به نه اسب مجاهد، قسم به نه سُم پای اسب مجاهد بلکه قسم به جرقهای از برخورد سُم پای اسب مجاهد به سنگ برمیخیزد خداوند میفرماید سوگند به آن جرقه. قسم به جرقه سُم پای اسب مجاهد میخورد این قدر مقدس میشود. بعد تازه در این جهاد که شهادت و خطر است خطر جانباز شدن، نابینا شدن، فلج شدن، مفقود شدن، اسیر شدن، این بزرگترین ریسک است، بزرگترین خطرپذیری است و لذا مجاهد و شهید بعد از انبیاء و بعد از علمای صالح یا در ردیف آنها بالاترین انسانها در کل خلقت هستند و نزدیکترین اشخاص به فلسفه آفرینش هستند. حق شفاعت در قیامت دارند بهشت یک در ویژه مجاهدین دارد بابالمجاهدین، یعنی یک بخشی از نعمات بهشتی است که فقط به مجاهد میدهند اگر عالم دهر باشی، عابد دهر باشی، بزرگترین خیّر باشی، همه خدمات را کرده باشی ولی جهاد نکرده باشی آن بخش از بهشت VIP است برای مجاهدین است و بقیه را راه نمیدهند و شهید میهمان ویژه خداوند است. «عند ربهم یرزقون» یعنی شهدا، «عند ربّ شهدا» در بخش ویژه. «یُرزقون» مهماندار آنها خود خداست یعنی شهید در یک مقامی قرار میگیرد که هیچ کس آنجا نیست و هیچ کس را آنجا راه نمیدهند. مجاهدین و شهدا بالاترین مقامات را در قیامت و تا ابد دارند کنار انبیاء هستند ولی باز میگوید از این جهاد بزرگتر جهاد با خودت است تربیت خودمان، اصلاح خودمان، اصلاح اخلاقی.
یک نکته و فایده دیگری که دارد، من بعضی اوقات با خودم فکر میکنم که حالا آدم وارد صحنه مبارزه سیاسی و اقتصادی میشود بعد طرف فداکاری میکند گذشت میکند جهاد میکند زحمت میکشد بعد در صحنه مادی شکست میخورد خیلی سخت است که آدم بتواند این را برای خودش توضیح بدهد و خودش را آرام کند و تحمل کند. بله خیلی سخت مگر این که همین جهاد اکبر را بفهمیم. اگر جهاد کبیر به جهاد اکبر گره خورد یعنی به خودت گفتی من که وارد فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی میشود، هدف نهایی و اصلی من خود این نتیجه مادی نیست من مأمور به نتیجه نیستم هدف اصلی من جهاد اکبر است یعنی ادای تکلیف. من مأمور به تکلیف هستم. یعنی من این کار را انجام میدهم چون باید انجام بدهم چون اگر انجام ندهم به لحاظ انسانی و اخلاقی در این جهاد انسانی و جهاد اکبر شکست خوردهام. من باید این کار را بکنم من این کار را میکنم چون باید بکنم. حالا اگر نتیجه مادی بیرونی یعنی پیروزی مادی هم آمد که چه بهتر. اگر نیامد من هیچی را از دست ندادهام. ببینید با جهاد اکبر است که میشود جهاد کبیر را ادامه داد. با جهاد اکبر میشود توکل کرد که خدایا من این کار را کردم ولی تو وکیل هستی هرچه تو بگویی چه نتیجهاش کربلا باشد چه پیروزی باشد هرچه تو بگویی همان است من میخواهم تو راضی بشوی من میخواهم درست زندگی کنم. مجاهد اسلامی میگوید من میخواهم درست تصمیم بگیرم. درست عمل کنم من باید بتوانم در محضر خداوند توضیح بدهم که اینجا و اینک من باید این کار را میکردم ولو شکست بخورم.
امام(ره) وقتی خدا میگفت یک جور دیگری خدا میگفت. خدایش با خدای بقیه فرق داشت. یک وقتی همان اوایل انقلاب بود اختلافاتی بود گفت من این تصمیم را گرفتم و فردا در محضر خدای متعال به ایشان عرض خواهم کرد یعنی به خدا، که من به این دلیل این کار را کردم. توحید یعنی این. آن وقت این آرام است. پیروزی میشوی میگویی خدا خرمشهر را آزاد کرد. شاه دارد فرار میکند رژیم متلاشی شده دارد توی هواپیما میآید به ایشان میگویند چه احساسی دارید میگوید من هیچ احساسی ندارم! من احساسی عمل نمیکنم پیروزی و شکست برای ما مساوی است. بعد ما رفتیم جلو، شهدایمان ماندند بخشیشان را از دست دادیم برگشتیم پیام داد که کمربندهایتان را محکم ببندید آماده عملیات بعد باشید شما مأمور به پیروزی نبودید مأمور به جهاد بودید. اگر شکست خوردن تخلف از حکمالله و حکم خدا باشد و معصیت باشد پس اکثر انبیاء معصیتکار بودند. تمام! یک مرتبه یادمان رفت که ما شکست خوردیم. فکر کردیم پیروز شدیم و واقعاً پیروز شده بودیم. اگر جهاد اکبر باشد بعد در جهاد کبیر، همه پیروزیها و شکستها اعتباری و فرعی میشود اصل مسئله، تقرّب به خداوند است آن وقت کربلا و به حکومت رسیدن مساوی میشود به لحاظ ارتباط انسان با خدا. البته به لحاظ رابطه انسان با خلق، پیروزی و شکست فرق دارد یک عدالت سر کار میآید و یک جا ظلم سر کار میآید ولی آن دیگر دست من و تو نیست.
سؤال چهارم در باب زندگی جهادی این است که بعضیها میگویند من سیاسی نیستم خب اولاً فکر میکنن جهاد و مبارزه فقط سیاسی است نمیفهمد که جهاد از داخل خانه و خانواده شروع میشود و از درون خود آدم شروع میشود در روایات ما میگویند بزرگترین جهاد، جهاد با نفس است یعنی جهاد با خودت. یعنی اول باید حریف خودت بشوی. میفرمایند تسلط بر چشم، گوش، دست، پا، غریزه جنسی، زبان، این جهاد اصلی است. این مناطقه باید فتح بشود و آزاد بشود ما در این همینها شکست خوردیم. منشأ این بدبختیهایی که در بیرون است شکست در جهاد درونی است. همین الآن مشکلات اجتماعی ما، طلاق، اعتیاد، چک بیمحل، خشونت، خشونت خانوادگی، خیابانی، اختلاس، رشوه، فیش حقوقی، فیشهای ناعادلانه حقوقی، همه اینها چیست؟ تمام آن به هوای نفس و جهاد اکبر برمیگردد. همهاش به خاطر شکست در جهاد اکبر است. کسی نگفته که همه باید سیاستمدار باشند! نخیر؛ سیاستمداری خودش یک تخصص است، سواد میخواهد، تجربه میخواهد، یک نوع مدیریت اجتماعی است، هرکسی نمیتواند به معنای درست آن سیاستمدار باشد. سیاستباز چرا. قرار نیست کسی سیاستمدار باشد اما همه باید سیاسی باشند کسی که میگوید من سیاسی نیستم مثل این است که بگوید من اقتصادی نیستم، من فرهنگی نیستم، تو از صبح که تا آخر شب بلند میشوی اقتصادی هستی، فرهنگی هم هستی یعنی رفتار تو هم توجیه اقتصادی دارد و هم توجیه فرهنگی دارد. سیاسی هم دارد. اقتصاد یعنی ثروت، سیاست یعنی قدرت، آگاهی و آموزش و هم یعنی معرفت، حضور در جامعه، نحوه حضور در جامعه، حیثیت اجتماعی هم یعنی منزلت. مثل این که بگویید من منزلتی نیستم من به منزلتم کاری ندارم من به ثروت کار ندارم، من به قدرت کار ندارم، من به معرفت کاری ندارم ولی دارم زندگی خودم را میکنم. یعنی چی؟ مگر معنی دارد؟ آنها به تو کار دارند. تو خودت هم با آنها کار داری منتهی با سطوح نازل و غلط آن. سیاسی بودن یک بخشی از مجاهد بودن و جهادی بودن است یک بخش هم نظامی بودن است مگر اینهایی که زمان جنگ تحمیلی یا صدر اسلام جهاد میکردند مگر اینها نظامی به معنی حرفهای هستند؟ کار یک عده نظامیگری است کار بسیار مهمی هم هست ارتش، تشکیل میشود برای این که وقتی مردم مشغول زندگی عادیشان هستند ارتش مراقب مرزها و امنیت کشور باشد اما وقتی که جنگ شروع میشود علاوه بر نیروهای رسمی نظامی نیروهای مردمی وارد صحنه میشوند. اینها که به معنی خاص حرفهای نظامی نیستند. بعد آنجا نمیتوانی بگویی من که نظامی نیستم دشمن حمله کرده، کشور را اشغال کرده ولی خب ما که نظامی نیستیم نظامیها بروند. یعنی چه نظامی نیستی؟ من سیاسی نیستم معنیاش این است که وقتی کشور ما اشغال شد من نظامی نیستم یعنی من اقتصادی نیستم یعنی من فرهنگی نیستم اینها معنی ندارد.
حالا جهاد کبیر، یعنی جهاد با دشمان بیرونی. خسته نشدن، شک نکردن، تردید نکردن، جهاد اگر کبیر نباشد مبارزه را وسطش رها میکنی و ترک جهاد میکنی. مجاهد معمولی خسته میشود شک میکند ما آدمهای انقلابی 30 سال پیش داشتیم که خیلی انقلابی بودند ولی الآن همان حرفهای خودشان را هم قبول ندارند خلاف آن حرف میزنند خلاف آن عمل میکنند اینها مجاهد بودند منتهی مجاهد کبیر نبودند مجاهد صغیر بودند. اگر مجاهد اکبر نباشی یعنی برخودمان مسلط نباشیم مجاهد کبیر نمیتوانیم باشیم یعنی بعد از 10 سال- 15 سال در مبارزه کم میآوریم. یکی در زندان بازداشت میشد ساواک کم میآورد یکی سر مقام، یکی سر شهوت، یکی سر پول، یکی هم کمکم نه، بعد از 10- 20 سال میگوید رها کن آقا، تا کی؟ برویم به مقام خودمان برسیم! ضد آمریکایی است ولی حالا طرفدار آمریکا میشود! ضد سرمایهداری و فاصلههای طبقاتی و طرفدار عدالت اقتصادی و اجتماعی است به اسم توسعه و پیشرفت طرفدار اینها میشود. ضد فساد فرهنگی و انحرافات و تهاجم فرهنگی است ولی بعد از 20- 30 سال همه چیز عوض میشود. چرا؟ چون جهاد اکبر که نبود جهاد کبیر جهاد اکبر در درون که نباشد یا نیمهکاره رها بشود در بیرون جهاد کبیر تحقق نخواهد یافت جهاد معمولی جواب نمیدهد. 10- 20 سال انقلابی هستی ولی بعد از چند سال رها میکنی و برمیگردی. راه طی شده را کلاً برمیگردی. سر مقام، سر پول، سر جاهطلبی، سر تعصبات و سر مسائل مختلف راه را برمیگردی. ضد انقلابهای مؤثر، همهشان جزو مسئولین بودند. تاریخ را بروید ببینید تمام فتنههای سیاسی که از اول انقلاب تا الآن در این 37 سال اتفاق افتاده، هرجا درگیری و فتنه و خطر برای نظام بوده پشت صحنه آن یا جلوی صحنه آن چندتا از مسئولین بودند مثل مهندس بازرگان که نخستوزیر است و جزو مسئولین جمهوری اسلامی است. بنیصدر رئیس جمهور و آیتاللهزاده است! بعد همینطور جلو بیایید انواع و اقسام گروهها که همه اینها بعد یا قبل از انقلاب در مبارزات بودند با امام بودند. آقای منتظری نفر دوم جمهوری اسلامی بود بعد تا همین الآن بیایید که دیگر نمیخواهم اسم ببرم. فتنه سال 88 چه بود؟ کی بود؟ مسئولین میخواهند نظام را سرنگون کنند. مسئولین سابق یا لاحق میخواهند سرنگون کنند ولی مردم نمیگذارند شهید میدهند، راهپیمایی روز قدس میآییند روز 22 بهمن میآیند و میگویند ما نمیگذاریم این نظام برای شماها نیست برای مسئولین نیست این برای ماست ما خودمان آوردیم هرجا هم ببینیم دارد فاسد میشود ما خودمان اصلاحش میکنیم! مسئله این است.
یک علت این که ما هدف اصلی فرعی را قاطی میکنیم هدف اصلی که در جهاد اکبر باید تأمین بشود قرآن میفرماید جهاد فیسبیلالله است. برای الله تلاش کردن. نه برای این که من رئیس بشوم نه برای این که ما پیروز بشویم. اگر این هدف باشد آن وقت ما در جهاد کبیر نه منحرف میشویم نه کم میآوریم نه وا میدهیم نه سازش میکنیم و نه تسلیم میشویم و نه فاسد میشویم این خطر فاسد شدن از بقیه خطرها بیشتر است ممکن است خیانت نکنی به دشمن ملحق نشویم ولی خودمان فاسد بشویم! خودمان شروع کنیم توی بیتالمال مسلمین دست ببریم. خودمان شروع کنیم به ضایع کردن حقالله و حقالناس، خودمان در شعارهای انقلاب تردید کنیم و فتیلهاش را پایین بکشیم خودمان این کارها را میکنیم. در نظام هم ممکن است همچنان باشیم! هدف چیست؟ تا هدف جهاد کبیر، هدف مبارزه، هدف تلاش، چه مبارزه جهاد اقتصادی، علمی، سیاسی، چه نظامی، چرا وقتی که صبح از خانه بیرون میآیی و میخواهی زندگی خانوادهات را تأمین کنی نان حلال بیاوری تو مجاهدی و یک عمل مقدس است. مادری که بچهاش را شیر بدهد زیرش را تمیز کند، بخواباند این مجاهد است همین اعمال مالیتان را اگر به خدا گره زدید مقدس است. اگر هدف اصلی را خدا قرار دادید اینها اهداف واسطه شد همهشان مقدس است حتی اگر به لحاظ مادی هم ظاهراً شکست بخورید.
پس یک مشکلی که ما کم میآوریم قدرت نداریم اهل جهاد کبیر باشیم حتی اگر اهل جهاد باشیم این است که در جهاد اکبر، در آن جهاد اصلی مشکل داریم و نتیجتاً چه موانعی و چه مشکلاتی پیش میآید؟ 1) هدف را اشتباه میگیریم هدف فراموش میشود. حضرت علی(ع) میفرماید: «بعثنی رسولالله(ص) إلی الیمن» فرمودند پیامبر(ص) به من مأموریتی برای یمن دادند برای صدور انقلاب به یمن و معرفی مکتب به مردم یمن. و شما ببینید امیرالمؤمنین چگونه عمل کرد که تا همین الآن بعد از هزار و چندصد سال، یکی از مؤمنترین ملتهای مسلمان یمنیها هستند. این یمنیها به دست علیبنابیطالب(ع) با اسلام آشنا شدند ببینید علی چه کرد؟ تا همین الآن شیعیان زیدی جزو انقلابیترینها هستند و سنیهایشان شدیداً محبّ علی(ع) هستند. وقتی یک نفر نفسش الهی است و برای خدا عمل میکند و قوی و درست عمل میکند اینطوری میشود. یک سفر به یمن رفته و آمده، کل آن منطقه تا همین الآن جزو خالصترین مسلمانها و شیعیان هستند فداکار و مؤمن هستند همیشه یمن یکی از مراکز دفاع از اسلام و عدالت در طول تاریخ بوده است. در قیام آخرالزمان هم یک بخشی از سپاه حضرت(عج) گردان یمنیها هستند. حتی یکی از علائم پیش از ظهور در یمن اتفاق میافتد که بعضیها معتقدند این اتفاق افتاده و شروع شده است.
هدف جهاد چیست؟ ما برای چه مبارزه میکنیم؟ اصلاً برای چه مبارزه سیاسی بکنیم تا به مبارزه نظامی برسد؟ حضرت امیر(ع) میگویند رسولالله من را به یمن فرستادند تا من مردم یمن را به توحید و عدالت دعوت کنم و به سؤالاتشان جواب بدهم و آشنایشان کنم. خب معلوم بود آنجا هم یک عدهای سر مال و پول و ریاست و قدرت نشستهاند و نمیخواهند بگذارند ما با مردم حرف بزنیم در واقع موانع صدور انقلاب همین است. چون بعضیها میگویند صدور انقلاب دخالت در امور دیگران است. نه. صدور انقلاب تلاش برای گفتگو با ملتهای تحت ستم است نه برای تجاوز، تصرف، تسخیر، که آن حرام است طاغوتی است بلکه برای سخن گفتن و کمک کردن به آنهاست. بعد حکومتها ثروتمندان و قدرتمندان جلوی تو میایستند چون آنها میگویند اینها برای ما هستند اینها رعیت ما هستند اینجا سفره ماست آنها با تو درگیر میشوند حالا تو مجبور میشوی بایستی نگاه کنی و درگیر شوی. جهاد ابتدایی نه جهاد دفاعی. جهاد ابتدایی هم به یک معنا دفاعی است در جهاد ابتدایی هم سلاح برنمیداری بروی جایی را اشغال کنی. میگویی میخواهیم به مردم کلام خدا و توحید و عدالت را برسانیم. بعد آنها صاحبان ثروت و قدرت، حکومتها و دیکتاتورها جلوی تو میایستند آنها شمشیر میکشند و درگیر میشوند حالا تو هم مجبور میشوی سلاح برداری. برای چه؟ برای این که موانع انتخاب مردم را از سر راه مردم برداری مردم باید انتخاب کنند تحمیل دین بر مردم نیست. آگاهی و آزادی مردم هدف است. آنها باید انتخاب بکنند ممکن است بگوید میپذیریم ممکن است بگویند نمیپذیریم. چرا با حکومتشان درگیر میشویم؟ ما درگیر نمیشویم او درگیر شد. صدام برای چه به ایران حمله کرد؟ خودش اعلام کرد برای این که انقلاب ایران دارد میآید صادر میشود عراق را بهم میریزد و از دست من خارج میشود پس من حمله میکنم. و الا اگر انقلاب نبود به ایران حمله نمیکردند. در تمام جنگها، درگیریها، تحریمها، ترورها و همه اعدامها این مسائل بعد از انقلاب، همه جا امام(ره) و انقلاب دفاع از خود کرد هیچ جا حمله نکرد. همه جا دفاع از خود بود. اولین گلوله، هرگز از طرف اردوگاه امام و انقلاب به سمت هیچ کس شلیک نشد. همیشه اولین شهدا را ما دادیم بعد دفاع کردیم.
اصل اول: پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) میفرماید برو با مردم یمن صحبت کن به آنها آسان بگیر یک دین سخت غیر قابل تحمل به مردم معرفی نکن. وقتی نماز میخوانی نمازها کوتاه و سریع باشد. «بَشّرهم و لا تُنَفرهُم» مراقب باش طوری اسلام مطرح نشود که اینها متنفر بشوند. «بشّرهم» با روی باز و خبر خوش. بفهمند که هدف، نجات آنهاست. نباید بجنگی مگر این که اول باید توضیح بدهی، باید استدلال کنی، باید به سؤالاتشان جواب بدهی. اول سخن، گفتگو، کلمه، برای این که ما چه میگوییم و ما برای چه آمدیم؟
شرط دوم: هرگز اول تیر را نباید شلیک کنی. اول ما باید کشته بدهیم. اول ما باید کشته بدهیم بعد دفاع کنیم. به این دو شرط میرویم. اسلام هم یک اسلام آسان، همانطور که واقعاً هست چون نباید از مردم تازه مسلمان تا ته اسلام را مطالبه کرد. همین که من حاضر بشوم بگویم خدا هست و نماز واجب بخوانم این خوب است از من نماز شب و روزه مستحبی که نباید خواست. چون هنوز توجیه نیستند و نمیدانند چه فایدهای دارد. «بَعَثَنِی رَسُولُ اَللَّهِ(ص) إلى الیمن، یا عَلِیُّ، لا تُقاتِلنَّ أحَدا...»؛ مبادا حتی با یک تن درگیر شوی. حتی با یک نفر. «حتَّى تَدعُوَهُ إلَى الإِسلامِ...»؛ علیه کسی شمشیر نمیکشی حرف میزنی. به حقیقت اسلام دعوتشان کن و بگو اسلام توحید است، عدالت است، اخلاق است. برادری است. این یک. مبادا پیش از این که آنها بفهمند ما به لحاظ فرهنگی چه چیزی داریم میگوییم اصول ما چیست و ارزشهای ما چیست درگیری بوجود بیاید. اصل، کار فرهنگی است توضیح بده. اما اگر او با تو درگیر شد آن وقت توضیح بده و مبارزه کن.
هدف از مبارزات جهانی و مبارزات فرهنگی، سیاسی، انقلابی، داخل کشور، در سطح جهان و در منطقه چیست؟ «وَایمُ اللّهِ، لَأَن یَهدِیَ اللّهُ عَلى یَدَیکَ رَجُلاً...»؛ به خدا سوگند اگر کل این پروژه سفر یمن تو که ماهها طول میکشد که بروی و برگردی، خطر دارد، سختی دارد، موانع دارد، اگر کل این سفر جنابعالی هیچ دستاورد و فایدهای به لحاظ ظاهری نداشته باشد الا این که فقط یک نفر را به لحاظ فکری، معنوی و اخلاقی نجات بدهی، یک نفر به دست تو مسلمان شود و ایمان بیاورد اگر این باشد پروژه تو پیروز است و شکست نخورده. یعنی پیامبر، بزرگترین رسول خدا، علی بزرگترین ولی خدا را به یمن میفرستد میگوید خطر و درگیری هست یک) ظرفیت آنها را در تعالیم اسلامی رعایت کن. یک طوری نگو که رم کنند و فرار کنند و نفهمند. دو) درگیر نشو. گفتگو کن حرف بزن و خط را به آنها معرفی کن بگذار خودشان تصمیم بگیرند. سه) اگر آنها دست به شمشیر بردند و حرف فایدهای نداشت در دفاع از خودت میتوانی درگیر بشوی. چهار) باید به همه مکتب را درست معرفی کنی. شعار سیاسی درود بر، مرگ بر، بعد از این است یا در کنار این است که مکتب خود را معرفی کنی و بگویی ما چه میگوییم. همینطور مرگ و درود خالی، صدور انقلاب، انقلاب چیست که میخواهی آن را صادر کنی که جهانی بشود. پنجم) هدف؛ نجات انسان است. هدف از جهاد نجات انسان و بشریت است. ششم) یک انسان به اندازه کل بشریت ارزش دارد. کمّی نگاه نکن. نگو ما اگر یک تریبونی داشته باشیم ده میلیون نفر گوش کنند حرفمان را میزنیم اگر نشد پنج نفر و صد نفر نه. یک نفر. پیامبر به علی میگویند اگر یک نفر به دست تو به خدا رو کند و درست حرکت کند «خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ وغَرَبَت...» از همه آنچه که آفتاب بر آن طلوع و غروب میکند و بر آن میتابد ارزش آن بالاتر است یعنی از همه جهان.
من سؤال میکنم اینها سؤال و شعر است یا واقعاً معیار است؟ پیامبر(ص) به علی(ع) میگویند به یمن میروی و اگر کل دستاورد تو این باشد که فقط یک نفر به جبهه توحید اضافه شود و فقط یک نفر نجات پیدا کند از همه جهان ارزشش بیشتر است. یک نفر انسان اینقدر مهم است. پس جهاد و مبارزه، مدام دشمنتراشی، دشمناندیشی و فقط به فکر نابودی، جنگ، مرگ. نخیر؛ هدف جهاد این است. ارزش یک انسان به اندازه کل جهان بلکه بیشتر است. «خیر لک» یعنی بیشتر است. «مِمّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ وغَرَبَت» از همه آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب میکند یک نفر را رها کنی و رشد کنی از کل عالم بیشتر است. اصلاً هدف از جهاد این است. هدف، فرهنگی است. هدف، رشد و عدالت است. میگوید مبادا «لا تُقاتِلنَّ أحَدا» یعنی دو بار مبادا. «ن»تأکید ثقیله است، دوتا تأکید. نکند درگیر فیزیکی بشوی قبل از این که مکتب را به کسی معرفی کنی که یک عده ناآگاهانه نیایند با تو بجنگند. بله اگر فهمیدند چیست باز آمدند با تو بجنگند خب اینها دشمن حق هستند اما یک کاری نکنی یک عدهای ناآگاهانه بیایند با تو بجنگند. حواسشان نباشد و فریب بخورند. حتی در تمام جنگها پیامبر و اهل بیت، چه از کربلا که 72 نفر در برابر دهها هزار نفر هستند چه جنگهای دیگر که به لحاظ مادی پیروز شدند در تمام جنگها، قبل از جنگ و در حین جنگ، بارها سخنرانی کردند. با دشمن و با سربازانشان. در کربلا سیدالشهداء(ع) 3- 4 بار وسط جنگ و جبهه میآیند سخنرانی میکنند که کسی هست هنوز ما را نشناخته باشد؟ کسی هست که کلاه سرش رفته باشد؟ کسی هست که نفهمیده باشد ما برای چه داریم مبارزه میکنیم و کشته میشویم؟ «هل من ناصر ینصرنا» کسی هست به ما کمک کند؟ تا آخر این را به ما میگوید که بعداً کسی نگوید ما اصلاً نفهمیدیم که جنگ چیست. ما فکر کردیم جنگ عرب و عجم است. فکر کردیم جنگ این مذهب با آن مذهب است، جنگ آن قومیت با این قومیت است، این نژاد با آن نژاد است. نخیر، قضیه این است.
دعای امام سجاد(ع) جزو مظلومترین بخش معارف اسلام و تشیع است. تمام مؤلفههای اصلی تمدن و فرهنگ اسلامی در صحیفه سجادیه در آن پنجاه و چند دعا هست یعنی از مباحث فقهی – حقوقی تا اخلاق، تا فلسفه سیاست، تا نگاه اسلامی به اقتصاد، تا مسئله تربیت، خانواده، روابط بینالملل، روابط بینالادیان، سلامت، بهداشت، فقر، غنا، همه اینها در این صحیفه هست. غیر از این که یک بُعد دعا دارد که به ما میگوید رابطه انسان و خدا چگونه باید باشد؟ با چه زبان و ادبیاتی با خدا سخن بگویید؟ علاوه بر آن دارد به ما آموزش میدهد که توحید و عدالت یعنی اینها. در صحیفه سجادیه حقوق حیوان، حقوق گیاهان، حقوق خانواده، حقوق دگراندیشان، حقوق کارگر، حقوق همسایه، حقوق همسر، حقوق کودک، همه اینهاست. یکی از آنها هم هدف از مبارزه را میگوید. میفرماید که «اللَّهُمَّ وَ قَوِّ بِذَلِکَ مِحَالَ أَهْلِ الْإِسْلَامِ ...»، خدایا با برآوردن آنچه در مورد دشمن از تو خواستم و از تو میخواهم که کمک کنی که سپاه حق و جبهه اسلام بر دشمن، بر کفر و ظلم پیروز بشود خدایا مجاهدین را پیروز کن. چرا اینها را از تو میخواهم؟ «قَوِّ بِذَلِکَ مِحَالَ أَهْلِ الْإِسْلَامِ» خدایا تمام پایگاههای مسلمین و شهرهایشان را تقویت کن. یعنی شهر اسلامی، شهر قوی است نه شهر ضعیف. تمدن قوی نه ضعیف. «محال الاسلام» یعنی هرجا مسلمین دارند زندگی میکنند آنجا «قَوِّ» تقویت بشود قوت. یعنی جامعه ضعیف و آسیبپذیر جامعه اسلامی نیست جامعه اسلامی باید قوی باشد. قوی در اقتصاد، قوی در علم و تکنولوژی، قوی در رسانه، قوی در مدیریت، قوی در نظام نظارت اقتصادی و بانکداری. قوی در علم، قوی در عمل، قوی در بهداشت. این دعای امام سجاد(ع) «قَوِّ بذلکَ» خدایا با این که ما در نبرد با دشمنان پیروز بشویم جهان اسلام باید قوی باشد. «وَ حَصِّنْ بِهِ دِیَارَهُمْ...،» سرزمینهای مسلمین باید مطلقا غیر قابل نفوذ باشد یعنی چنان امنیت و قدرت دفاعی و عزت در جهان اسلام حاکم باشد که هیچ جا نتوانند در این دژ شکاف ایجاد کنند و بیایند یک بخش از سرزمینهای مسلمین را اشغال کنند. این هم هدف بعدی. «وَ ثَمِّرْ بِهِ أَمْوَالَهُمْ...،» اقتصاد شکوفا. خدایا اموال و سرمایه جامعه اسلامی را «ثَمّر» زیاد کن. پس یک هدف تمدن اسلامی اقتصاد رو به رشد است. اموال مثمر. یعنی سرمایهای که هم سرمایه و ثروت و رفاه باشد هم مثمر باشد. حالا ممکن است ثروت باشد ولی مثمر نباشد متراکم بر یک اقلیت خاص باشد ولی برای جامعه ثمرهای نداشته باشد. میفرماید مثمر، سرمایه مثمر. اقتصاد شکوفا.
دیگر از اهداف جهاد چیست؟ «وَ فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ لِعِبَادَتِکَ...،» خدایا مسلمین را در این نبردها پیروز کن و قوی بشوند تا همه جنگها پایان بپذیرد تا به یک جهان بدون جنگ برسیم. چرا بدون جنگ؟ چون هدف زندگی و فرهنگ اسلامی که جنگیدن نیست. جنگ وسیله است. هدف چیست؟ عبودیت و عبادت است. – اینها خیلی عمیق است و خیلی دقیقتر از این است که ما بفهمیم - «فَرِّغْهُمْ» خدایا جامعه اسلامی را فارغ کن از این گرفتاریها و جنگها و از محاصره و تحریم و درگیریها رهایشان کن. اقتصادشان را مثمر و قوی کن که هیچ کس جرأت نکند به مسلمین چپ نگاه کند، تحریم کند، حمله کند و به مقدساتشان حمله کند. «فَرِّغْهُمْ» وقتشان را آزاد کن. وقت مسلمین آزاد بشود. چرا؟ «لِعِبَادَتِکَ» برای این که بتوانند تو را عبادت کنند و تو را بیشتر بشناسند و در برابر تو به خاک بیفتند و تو را عبادت کنند. رشد معنوی بکنند. چی نباشد؟ «عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ لِعِبَادَتِکَ» اینقدر درگیر دشمن نباشند که مدام مجبور به درگیری بشوند و وقت و سرمایه و انرژیشان را برای مبارزه و درگیری بگذارند. «فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ» خدایا مسلمین را قوی کن تا تمام جنگها تمام شود و کسی به مسلمین طمع نکند. بعد انسان به کار اصلیاش بپردازد. اصلاح کار خودش با خداوند (عبادت). «وَ عَنْ مُنَابَذَتِهِمْ لِلْخَلْوَةِ بِکَ...» بیشتر فرصت پیدا کنند که با تو خلوت کنند. بیشتر با تو گفتگو و مناجات کنند. درگیر جنگ نباشند. – حیف این صحیفه سجادیه برای ماها! برای شیعه و برای مسلمین! برای این حوزه! برای این دانشگاه! برای این رسانهها! هر کلمهاش معدن حکمت است - «حَتَّى لَا یُعْبَدَ فِی بِقَاعِ الْأَرْضِ غَیْرُکَ...،» هدف از مبارزه این است که خدایا در سراسر زمین، جز تو پرستیده و اطاعت و عبادت نشود. جز تو تقدیس نشود. هدف نهایی انقلاب، صدور انقلاب، تمدنسازی این است، خدایا در برابر هیچ کس جز تو کسی به خاک نیفتد. «وَ لَا تُعَفَّرَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ جَبْهَةٌ دُونَکَ.» «جَبْهَه» یعنی پیشانی. خدایا در سراسر زمین در جامعه بشری هیچ پیشانی جز برای تو بر خاک قرار نگیرد یعنی هیچ انسانی در برابر هیچ انسانی سجده نکند. هیچ انسانی در برابر او ذلیل و تحقیر نشود.
کلیدواژههای حضرت امیر(ع) را دقت کنید: «ألا و إنّی قد دَعَوتُکُم إلى قِتالِ هؤلاءِ القَومِ لَیلاً و نَهارا...،» شب و روز، خصوصی و عمومی، علنی و پنهان، به مبارزه دعوتتان کردند نبرد را رها نکنید. تردید نکنید، شک نکنید، نگویید تا کی مبارزه؟ بیایید کار این باند فاسد معاویه را یکسره کنید.
کلیدواژه اول: «فَتَوَاکَلْتُمْ...» شما توکل کردید. تواکل یعنی چی؟ یعنی نیمه کاره رها نکنید. نگویید دیگر انقلاب تمام شد. سراغ منافع شخصیتان نروید. در صحنه بمانید. هزینه بگذارید. کار تمام نشده، «فَتَوَاکَلْتُمْ» شما میگویی ایشان هستند، فلانی میگوید فلانی هست، همه هستند. مگر من فقط هستم؟ مگر من مرکز عالم هستم؟ من سر پیاز یا ته پیازم؟ بقیه هستند! «فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ...» این باعث شد که همه با هم دستهجمعی این پرچم را پایین آوردیم و ما را دچار خذلان و رسوایی و پستی کردید دست به دست هم دادیم تا ذلیل شویم. اینها کلیدواژههای ادامه انقلاب است. کسانی که انقلاب را نیمهکاره و مبارزهها را ناتمام میگذارند و میگویند بس است دیگر تمامش کن! دیگر بر مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را ولش کن! «حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ...» این قدر به گردن هم گذاشتید و مدام گفتید فردا فردا، آن برود بعد من میآیم بعداً این کارها بشود و... اینقدر این کارها را کردید تا «حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ» غارت شدید. پی در پی ریختند اموال و ناموستان را بردند یکی یکی شهرهایتان را دارند میگیرند و جلو میآیند. عراق، افغانستان، سوریه، یمن، لیبی، یکی یکی دارند میگیرند و لت و پار کردند و آمدند. «وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ» یکی یکی وطنهایتان را گرفتند و دارند تصرف میکنند نشستید دارید همینطوری نگاه میکنید. «فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً» چقدر زشت هستید. غم و اندوه بر شما نازل شود تا ابد درگیر غم باشید و در غم غرق شوید. «حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرمَى» شما سیبل دشمن شدید. «غرض» یعنی سیبل، هدف. مدام به سمت شما تیراندازی و شلیک میکنند. «یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لاَتُغِیُرونَ» آنها به شما حمله میکنند و شما همینطور میایستید نگاه میکنید. آنها ضربه میزنند شما ضربه نمیزنید. «وَ تُغْزَوْنَ وَ لاَتَغْزُونَ» آنها حمله میکنند و شما حمله نمیکنید. آنها آتش میریزند و شما نمیریزید. «وَ یُعْصَى اللهُ وَ تَرْضَوْنَ!» خدا دارد معصیت میشود و ارزشهای الهی، توحید و عدالت را زیر پا میگذارند و شما راضی شدید و ایستادید نگاه میکنید و تسلیم شدید. «فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الحَرِّ...» وقتی به شما میگویم برای جهاد و مبارزه حرکت کنید در تابستان است «قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ...» میگویید توران گرماست! «أَمْهِلْنَا یُسَبَّخُ عَنَّا الحَرُّ...» بگذار از شدت گرما بگذریم از تیر و مرداد رد شویم حالا جهاد نرویم «وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِى الشِّتَاءِ...» هوا سرد میشود بعد به شما میگویم حالا بیایید برویم، «قُلْتُمْ: «هذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ، أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ!» حالا خیلی هوا سرد است هوا سوز دارد حالا بگذار یک مقدار سوز هوا بشکند، هوا بهتر شود گرم شود. بعد حضرت امیر(ع) میفرماید: «کُلُّ هذا فِراراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ.» اینها فرار از گرما و سرماست، راحتطلبی است، اینها با مبارزه و جهاد سازگار نیست. «فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الحَرِّ وَ القُرِّ تَفِرُّونَ» شما که تابستان و زمستان را بهانه میکنید و از گرما و سرما فرار میکنید «فَأَنْتُمْ ـ وَ اللهِ ـ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ» به خدا از شمشیر فراریتر هستید «یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ!» شما مرد نیستید شبهمرد هستید. شعار میدهید حرف میزنید اما در لحظه که باید عمل کنید نیستید. این جمله «یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ!» یعنی ای نامردهای مردنما. این خطاب به کسانی است که مسلمان بودند مبارز بودند انقلابی بودند سابقه جبهه و عملیات داشتند حالا در جهاد کبیر کم آوردند که گرما و سرما را بهانه میکنند! بعد میفرماید شما که از گرما و سرما میترسید از مرگ نمیترسید؟ این هم شعار امیرالمؤمنین در جهاد کبیر.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی